{taekook oneshot}
بعد از اتمام شام،ظرفها رو توی ظرفشویی گذاشتن و اما قبل از اینکه جونگکوک اقدام به شستنشون کنه،تهیونگ از پشت بغلش کرد و سرشو روی کتفش گذاشت_با هم بریم حموم؟
جونگکوک دستشو روی دست تهیونگ گذاشت و با انگشتای کشیدش بازی کرد_هوم
تهیونگ بوسهای به شونش زد و همونطور که انگشتاش قفل انگشتای جونگکوک بود،به سمت اتاق رفتن.جلوی درِ حموم،تهیونگ مشغول درآوردن لباسای خودش شد و جونگکوک هم لباساشو درآورد و پشت سر تهیونگ وارد حموم شد.لبه وان نشست و به تهیونگ که مشغول پر کردن و تنظیم آب توی وان بود،خیره شد_چیه؟
تهیونگ بدون اینکه نگاهش کنه گفت و جونگکوک لبخندی زد_هیچی
تهیونگ به سمتش رفت و با کمی خم شدن،همونطور که دستشو پشت کمر کوک میذاشت،بوسهای به لبش زد.تهیونگ توی وان نشست و به جونگکوک نگاه کرد_بیا اینجا
پاهاشو باز کرد و جونگکوک بین پاهاش جا گرفت.تهیونگ با گذاشتن دستش روی قفسه سینه کوک اونو عقب کشید و سرشو روی شونه خودش گذاشت؛بوسه نرمی به گونش زد و کوک چشماشو بست._از روزِت بگو
تهیونگ سرشو به سر جونگکوک تکیه داد و جواب داد_خسته کننده بود...بدون تو همه چی خسته کنندست.تو بگو،چیکار کردی؟
_رفتم سرکار،بازم غر غرای رئیسمونو شنیدم،رفتم خرید بعدشم اومدم خونه
چشماشو باز کرد و به لبای تهیونگ نگاه کرد_دلم برات تنگ شده بود
مکی به لباش زد و ازش جدا شد
_دوست دارم
تهیونگ که به نیمرخ کوک خیره بود گفت و کوک لبخند ملیحی زد که باعث شد تهیونگ هم بخنده_معنیشو میدونی
جونگکوک بهش نگاه کرد و گفت_یعنی میخوای به فاکم بدی!
تهیونگ لبخند کجی زد و دستش از شکم به سینش رسید_تو نمیخوای به فاکت بدم؟
جونگکوک ابرو بالا انداخت_همچین چیزی نگفتم
تهیونگ سر تو گردن کوک برد و دستشو به سمت روناش برد_پس خوب به فاکت میدم
عضو جونگکوک رو به دست گرفت و همزمان به گردنش مک میزد_هوممم
چشمای کوک هر لحظه بیشتر خمار میشد.
اونقدر مالیده بودش که الان هارد شده بود_مم...میخوای بیام؟
مچ دست ته رو گرفت و روبهروش نشست اما با دیدن د*یک هارد شدش چشماش گرد شد؛اون که هنوز کاری نکرده بود_هارد شدی؟!
تهیونگ با گرفتن گردن کوک بوسه عمیق و خیسی به لباش زد_گفته..بودم که...من فقط با دیدنتم هارد میشم
_اوممم..اوم حاح
بلافاصله بعد از جدا شدنِ لباشون،جونگکوک نیپلای تهیونگ رو با دستش هارد کرد و همونطور که روی زانوهاش ایستاده بود،باسنشو به د*یک هاردش میمالید.
_عاااح جونگکوکا...داری دیوونم میکنی
جونگکوک لبای ته رو به دندون کشید_دیوونه شو،برام دیوونه شو ددی
تهیونگ که واقعا از این دلبریهای جونگکوک دیوونه شده بود،مثل یه ببر وحشی اونو به لبه وان چسبوند و د*یکش رو تا کلاهک وارد سوراخش کرد_آیییی..تهیونگ
ادامش رو توی کامنت میزارم♡
جونگکوک دستشو روی دست تهیونگ گذاشت و با انگشتای کشیدش بازی کرد_هوم
تهیونگ بوسهای به شونش زد و همونطور که انگشتاش قفل انگشتای جونگکوک بود،به سمت اتاق رفتن.جلوی درِ حموم،تهیونگ مشغول درآوردن لباسای خودش شد و جونگکوک هم لباساشو درآورد و پشت سر تهیونگ وارد حموم شد.لبه وان نشست و به تهیونگ که مشغول پر کردن و تنظیم آب توی وان بود،خیره شد_چیه؟
تهیونگ بدون اینکه نگاهش کنه گفت و جونگکوک لبخندی زد_هیچی
تهیونگ به سمتش رفت و با کمی خم شدن،همونطور که دستشو پشت کمر کوک میذاشت،بوسهای به لبش زد.تهیونگ توی وان نشست و به جونگکوک نگاه کرد_بیا اینجا
پاهاشو باز کرد و جونگکوک بین پاهاش جا گرفت.تهیونگ با گذاشتن دستش روی قفسه سینه کوک اونو عقب کشید و سرشو روی شونه خودش گذاشت؛بوسه نرمی به گونش زد و کوک چشماشو بست._از روزِت بگو
تهیونگ سرشو به سر جونگکوک تکیه داد و جواب داد_خسته کننده بود...بدون تو همه چی خسته کنندست.تو بگو،چیکار کردی؟
_رفتم سرکار،بازم غر غرای رئیسمونو شنیدم،رفتم خرید بعدشم اومدم خونه
چشماشو باز کرد و به لبای تهیونگ نگاه کرد_دلم برات تنگ شده بود
مکی به لباش زد و ازش جدا شد
_دوست دارم
تهیونگ که به نیمرخ کوک خیره بود گفت و کوک لبخند ملیحی زد که باعث شد تهیونگ هم بخنده_معنیشو میدونی
جونگکوک بهش نگاه کرد و گفت_یعنی میخوای به فاکم بدی!
تهیونگ لبخند کجی زد و دستش از شکم به سینش رسید_تو نمیخوای به فاکت بدم؟
جونگکوک ابرو بالا انداخت_همچین چیزی نگفتم
تهیونگ سر تو گردن کوک برد و دستشو به سمت روناش برد_پس خوب به فاکت میدم
عضو جونگکوک رو به دست گرفت و همزمان به گردنش مک میزد_هوممم
چشمای کوک هر لحظه بیشتر خمار میشد.
اونقدر مالیده بودش که الان هارد شده بود_مم...میخوای بیام؟
مچ دست ته رو گرفت و روبهروش نشست اما با دیدن د*یک هارد شدش چشماش گرد شد؛اون که هنوز کاری نکرده بود_هارد شدی؟!
تهیونگ با گرفتن گردن کوک بوسه عمیق و خیسی به لباش زد_گفته..بودم که...من فقط با دیدنتم هارد میشم
_اوممم..اوم حاح
بلافاصله بعد از جدا شدنِ لباشون،جونگکوک نیپلای تهیونگ رو با دستش هارد کرد و همونطور که روی زانوهاش ایستاده بود،باسنشو به د*یک هاردش میمالید.
_عاااح جونگکوکا...داری دیوونم میکنی
جونگکوک لبای ته رو به دندون کشید_دیوونه شو،برام دیوونه شو ددی
تهیونگ که واقعا از این دلبریهای جونگکوک دیوونه شده بود،مثل یه ببر وحشی اونو به لبه وان چسبوند و د*یکش رو تا کلاهک وارد سوراخش کرد_آیییی..تهیونگ
ادامش رو توی کامنت میزارم♡
۳.۸k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.